بسیج

سال 1392 - حماسه سیاسی حماسه اقتصادی

بسیج

سال 1392 - حماسه سیاسی حماسه اقتصادی

رؤیای انقلاب مخملی در ایران

حرکت انقلاب مخملی تحت عنوان حرکت اصلاحی و اصلاحات آمریکایی در کشورهای جهان سوم شکل می‌گیرد. طراح اصلاحات آمریکایی، جرج سوروس است که تأثیرگذاری او بر کشورهای دیگر اغلب از راه حمایت‌های مالی بنیاد فرهنگی مطالعاتی وی تحت عنوان بنیاد جامعه باز(Open Society) به مخالفان این کشورها صورت می‌گیرد.

این بنیاد، طی سال‌های اخیر در گرجستان و صربستان، شورش‌های خیابانی مخالفان را به نام انقلاب صاحبان گل‌های رز و انقلاب مخملی هدایت کرد. این بنیاد، اندیشة جامعة باز و شبه دموکراتیک را در اوکراین نیز تحقق بخشید و یوشچنکو را به جای رقیبش به ریاست جمهوری رساند. وظیفة این بنیاد، تحقق دمکراسی موردنظر سوروس در کشورهای هدف است.

در واقع جامعة باز، نظریة کارل ریموند پوپر صهیونیست را عملیاتی می‌کند که معتقد است برای جهانی سازی، اقوام عقبمانده باید به اجبار به سوی دمکراسی رانده شوند. پوپر معتقد است: تاریخ، حاوی هیچگونه مفهومی نیست و از این رو او بشریت را دعوت می‌کند که به همین شکل موجود جامعة بشری که آغوشش برای هر گونه تجدید سازمان به حد اعلای ممکن باز است، رضایت دهد. به نظر او «جامعة باز» جامعه‌ای است که در لحظة معین حاضر باشد ارزش‌های تاریخی،‌ آداب و رسوم فرهنگی و سنن معنوی خود را فدای اصلاحات و نوآوری‌ها کند.

از مهمترین ویژگی‌های انقلاب‌های مخملی، از بین بردن وحدت و یکپارچگی یک ملت و دامن زدن به مسائل قومی، نژادی و مذهبی است که در هر کشوری بنا به بافت جمعیتی آن اعمال می‌شود.

از آن جایی که استکبار جهانی در مقابله با جمهوری اسلامی همه راههای نظامی، اقتصادی و سیاسی را آزموده و طعم تلخ شکست را چشیده، درصدد است با بازسازی جبهه دگراندیشان و دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی، بتواند تجربه کشورهای اوکراین، گرجستان و تاجیکستان را در کشور ما تکرار کند.

مهارایران، اولویت نخست

پس از یازدهم سپتامبر استراتژی بزرگ ایالات متحده بر اساس رویکرد نظری و عملی نومحافظه‌کاران باز تولید شد. بدین ترتیب در دورة اول دولت بوش برای امحای استراتژیک آسیب‌پذیری‌های ایالات متحده محقق ساختن «امنیت مطلق» برای آمریکا هدف استراتژیک شد.

«امنیت مطلق» در مقابل مفهوم «امنیت نسبی» در مفاهیم استراتژیک قرار دارد. در «امنیت مطلق» تضمین بقای مطلق یک طرف در امحاء مطلق طرف مقابل جستجو می‌شود. در «امنیت نسبی»، از بین بردن تهدید رقیب یا حریف مدنظر است، لیکن در «امنیت مطلق» ریشه کن ساختن حریف دنبال می‌گردد.

از نظر استراتژیست‌های ایالات متحده، ریشة آسیب‌پذیری‌های این کشور در جایگزینی الگوی رقیب در منطقه خاورمیانه قرار دارد. در دورة اول دولت بوش برای تغییر وضعیت در منطقه خاورمیانه طرح‌های فرعی عراق و افغانستان در صدر اولویت‌های سیاست خارجی ایالات متحده دنبال شد. این در حالی بود که ایران به عنوان طرح اصلی در متن سیاست خارجی واشنگتن در خاورمیانه از نظر دور نبود و اساساً قرار بود نتایج تغییر رژیم در عراق و افغانستان تسریع فرآیند تغییر رژیم در ایران باشد. در آغاز دورة دوم دولت بوش معلوم شده است که طرح ایران طی چهار سال آینده در صدر اولویت‌های سیاست خارجی ایالاتمتحده قرار دارد. نه تنها سخنان جورج بوش در نطق تحلیف خود و نیز سخنرانی (State of union) وی مؤید چنین امری است، بلکه مذاکرات خانم رایس وزیر امور خارجه و بلافاصله جورج بوش در جریان سفر به اروپا حاکی از این مسئله است.

مطرح کردن این نکته به این دلیل کلیدی است که ظرف 26 سال گذشته اگر چه همواره برخورد با ایران از کانون توجه دولت آمریکا خارج نبوده، لیکن اکنون تعیین تکلیف طرح ایران اولویت نخست و اصلی دولت دوم بوش است که تمام تلاش‌های ایالات متحده را روی آن متمرکز خواهد ساخت. این رویکرد جدید در تفکر استراتژیک نومحافظه‌کاران - تصمیم‌سازان اصلی در سیاست خارجی جورج بوش - به عنوان یک اصل مشترک وجود دارد که در اظهارات وی چه در دورة اول و چه در آغاز دورة دوم دولت وی منعکس و مشهود است. «تغییر حکومت ایران» اکسیر جادویی برای رام ساختن خاورمیانه به منظور فتح کامل این منطقه توسط ایالات‌متحده خواهد بود. لیکن در میان نومحافظه‌کاران برای محقق ساختن «تغییر رژیم ایران» دو رویکرد متعلق به دو دیدگاه وجود دارد. دیدگاه «جنگ سخت» متعلق به طیفی است که از نظر کمی و کیفی در اقلیت هستند. این افراد مانند رول مارک گرشت، ریچاردپرل، دیوید فروم و دونالدرامسفلد بر ضرورت تسریع در تغییر رژیم ایران با حمله نظامی گسترده پیش دستانه همانند الگوی عراق معتقدند و شرایط حضور نیروهای نظامی آمریکا در عراق و افغانستان از یک طرف و تکرار زمامداری بوش ماشین عظیم جنگی ایالات متحده برای چهارسال دیگر را فرصت طلایی برای براندازی حکومت ایران محسوب می‌کنند. اگر چه انجام توصیة نظامی‌گری این طیف براساس توصیفات بسیاری از استراتژیست‌های آمریکایی بیشتر شبیه یک دیوانگی است، لیکن مختصات روحیة ماجراجویی و قهرمان‌نمایی جورج بوش زمینة تکرار چنین دیوانگی را به‌طور مطلق منتفی نمی‌سازد. دیدگاه «جنگ نرم» که متعلق به طیف بزرگتری در نومحافظه کاران است، ایران را «هدف سخت» می‌داند و بر‌اساس قاعدة هزینه و فایده، انجام عملیات گسترده نظامی را برای تغییر رژیم ایران مؤثر و معطوف به نتیجه نمی‌دانند. طبق این دیدگاه نمی‌شود به‌خاطر پرهیز از رویارویی نظامی با ایران آن را به حال خود رها ساخت. چون رویکرد گذشته یعنی سیاست «تحریم و دوری» آمریکا نه تنها موجب تغییر رژیم در ایران نشده است، بلکه به دلیل تحریم‌های طولانی مدت و قطع رابطه و مراودات با ایران، دولت آمریکا خود را از اهرم نفوذ مستقیم و قدرت تأثیرگذاری برای «تغییر و کنترل رفتار» ایران محروم ساخته است. لذا بر مبنای این دیدگاه به‌جای سیاست «تحریم و دوری» که به معنای «استراتژی غیرفعال» برای تغییر رژیم ایران است، برگزیدن سیاست «رابطه و فشار» یک استراتژی فعال در تغییر رژیم ایران خواهد بود.

به نظر می‌رسد جورج بوش با پذیرش دیدگاه طیف اکثریت نومحافظه‌کاران رویکرد جدید «جنگ نرم» را برای تغییر رژیم ایران پذیرفته و خانم رایس را به عنوان فرمانده آن برگزیده است.

تاکتیک‌های مهار ایران

در رویکرد «جنگ نرم» به‌جای عملیات گسترده نظامی تاکتیک‌های «مهار» و «اسب تروا» و «جنگ روانی» دنبال می‌شود.

تاکتیک مهار ایران در چهار صحنه برنامه‌ریزی و دنبال شده که شامل صحنة پروندة هسته‌ای در سطح بین‌المللی، صحنة عراق، صحنة افغانستان و نهایتاً صحنة لبنان است. تاکتیک «اسب تروا» برای حضور مستقیم در ایران در چهار عرصه شامل بازگشایی سفارت در تهران، تقویت NGOهای طرفدار آمریکا در ایران و حمایت مستقیم از جنبش طرفدار دموکراسی آمریکایی و نهایتاً زمینه‌سازی انقلاب نارنجی و مخملی در ایران است. تاکتیک «جنگ روانی» در سه عرصه شامل دیپلماسیِ مدارِ دوم یعنی مراودات رسمی مقامات دولت آمریکا با اپوزیسیون داخلی و گسترش برنامه‌های رادیو و تلویزیونی رادیو‌فردا و صدای آمریکا، افزایش آستانة جنگ در اذهان مردم ایران با تبلیغات انجام عملیات نظامی و بالاخره تمرکز روی نقض حقوق بشر در ایران متمرکز خواهد بود. نتیجة این طراحی‌ها باید فروپاشی از درون حکومت ایران در دورة چهارسالة دوم ریاست جمهوری بوش باشد. هماوردی هژمونیک به رغم تصورات اولیه استراتژیست‌های ایالات متحده مبنی بر این که اشغال عراق و افغانستان موجب تقویت مدیریت تغییر در حکومت ایران توسط آمریکا می‌شود، تحولات پس از آن حاکی از نتیجة معکوس است. افزایش انسجام ملی در ایران از یک طرف، تفوق و ابتکار عمل یک روحانی برجسته در سطح مرجعیت در سرنوشت انتخابات عراق و بالاخره مانور استراتژیک یک روحانی برجستة دیگر شیعه در بسیج راهپیمایی عظیم مردم لبنان نشانگر بالارفتن ظرفیت مدیریت تغییر در منطقه توسط جمهوری اسلامی ایران است. ایالات متحده بهتر از همه دریافته است در صورت امکان برگزاری جریان آزاد انتخابات در منطقه، دولت‌های برآمده از آن، مطلوب ایالات متحده نخواهند بود. اتفاق‌های اخیر در عراق و لبنان باز تولید قدرت الهام‌بخش انقلاب اسلامی در این دو کشور است و این موضوع نباید از دید استراتژیست‌های ایالات متحده دور بماند. محصول این امر آن است که الگوی الهام‌بخش جمهوری اسلامی ایران نه تنها یک امر واقع ماندگار، بلکه درحال ارتقاء وضعیت هژمونیک الهام‌بخش خود در منطقه است. نتیجه‌گیری تثبیت هژمونی جهانی ایالات متحده در گروی گسترش الگوی دمکراسی آمریکایی و در نهایت صدور American way of life به کشورهای خاورمیانه است و این به معنای «امنیت مطلق» برای استراتژیست‌های آمریکایی است. در مقابل در خاورمیانه الگوی مردم‌سالاری ایرانی در مسیر شکوفایی خود قرار گرفته است. الگوی مردم‌سالاری ایرانی دارای چهار ویژگی غیرقابل رقابت برای دموکراسی آمریکایی است:

1- مردم‌سالاری ایرانی اصالت دارد یعنی این که بومی است و وارداتی نیست.

2- مردم‌سالاری ایرانی بحران هویت ایجاد نمی‌کند یعنی این که مطابق با تاریخ و فرهنگ و باورهای بومی مردم است.

3- مردم‌سالاری ایرانی بی‌ثبات کننده نیست. یعنی این که بین انتظارات و تعهدات داخلی و ظرفیت کشورها توازن ایجاد می‌کند.

4- مردم‌سالاری ایرانی علیه دیگران نیست. یعنی این که الگوی بومی دستیابی به حق استقلال و حق حاکمیت ملی و حق تعیین سرنوشت است.

در مطالعات علوم سیاسی و روابط بین‌الملل رایج است که حکومت‌های دمکراتیک صلح‌طلب، طالب آرامش و ثبات هستند و ماجراجویی نمی‌کنند. ایالات متحده که خود را مظهر دموکراتیک‌ترین حکومت دنیا می‌داند، از نظر مردم خاورمیانه، در افغانستان، عراق، فلسطین و لبنان منشاء جنگ‌طلبی، بی‌ثباتی و بحران و ماجراجویی و دردسرسازی برای دیگران است. ایالات متحده با چنین وضعیتی خود را صاحب رسالت گسترش دموکراسی آمریکایی می‌داند. بدین ترتیب حکومت‌های دمکراتیک صلح‌طلب و طالب آرامش و غیرماجراجو از نظر ایالات متحده حکومت‌های مطیع واشنگتن هستند. بی‌اعتباری الگوی دمکراسی آمریکایی برای مردم خاورمیانه را می‌توان در اظهارات خانم آلبرایت برای تعیین شاخص حکومت‌های دموکراتیک در خاورمیانه جستجو کرد. خانم آلبرایت پیش از این گفته بود: «معیار دموکراسی برای ما (ایالات متحده) نحوه رفتار دولت‌ها با اسرائیل و نیز اقلیت یهود درکشورهاست».

طرح فتنه در آغاز دهه چهارم انقلاب (یا انقلاب مخملی )

دشمنان انقلاب اسلامی با به میدان آوردن عناصری در گروه‌های سیاسی داخلی وابسته به خود که به تناوب از آنها نام برده و حمایت صریح خود را از آنها اعلام کرده و می‌کنند، بر آن شدند که از عظمت این رخداد عظیم بکاهند. در همین راستا با مطرح کردن بحث «تقلب در انتخابات» - ادعایی که علی‌رغم مهلت‌های چندین باره شورای نگهبان، هیچ گاه از سوی مدعیان، دلیلی مستند برایش اقامه نشد - نظام جمهوری اسلامی ایران را با کودتایی مخملی به مخاطره انداختند. این ادعا به کرات از سوی کاندیداهای اصلاح‌طلب شکست خورده در انتخابات و گروه‌های حامی این دو مطرح شد. «تقلب» به اذعان محمدعلی ابطحی از متهمان حوادث پس از انتخابات به اسم رمز آشوب تبدیل شد و با ادعای آن امکان اردوکشی خیابانی به بهترین شکل پدید آمد. همسر‌ یکی از چهره‌های سیاسی هم که کمتر در رسانه‌ها دیده شده است، روز انتخابات در پای صندوق رأی در پاسخ به این سؤال که اگر در انتخابات تقلب شود چه اتفاقی می‌افتد، گفت: اگر تقلب شود، از مردم می‌خواهم با حضور در خیابان‌ها واکنش نشان دهند. اما در صورتی که تقلب انجام نشود، مطمئن هستم که میرحسین موسوی رأی خواهد آورد. میرحسین موسوی، کاندیدای اصلاح‌طلبان در حالی که هنوز انتخابات پایان نیافته و مردم پای صندوق‌های رأی حضور داشتند، حدود ساعت 23 همان شب خبرنگاران را جمع کرد و اعلام کرد که فرد برگزیده ملت است.

آن روز که موسوی در فردای انتخابات فرمان آشوبها را صادر نمود و اعلام کرد که تسلیم رای ملت نخواهد شد و تا ابطال انتخابات پیش خواهد رفت, وارد بازی خطرناکی شد که معلوم بود نخواهد توانست آن را مهار نماید. موسوی کوچکتر و ناتوان‌تراز آن بود که بتواند مدیریت این فتنه عمیق را به عهده گیرد و کروبی ساده لوح‌تر از آن که بدنه فتنه‌گران وی را جدی بگیرند و گوش به حرفش باشند و خاتمی عافیت‌طلب‌تر از آن که یارای ایستادگی در معرکه‌های سخت را داشته باشد. بدین سان بود که طیف‌های مختلفی از ضدانقلاب و دستگاههای جاسوسی نظام سلطه با اهداف و اغراض متفاوت در گستره فتنه سبز از بدنه تا راس آن نفوذ کرده و کار را از دست نامزدهای کم اقبال انتخابات دهم خارج ساختند!

 
آغاز کودتای مخملی یا عملیات براندازی نظام

در جریان عملیات فروپاشی ایدئولوژیک، نظریه پردازان جریان اصلاح طلب که خاتمی به عنوان رئیس جمهور در رأس آنان قرار داشت راهبرد «فتح سنگر به سنگر قدرت» در چارچوب نظریه «فشار از پایین و چانه زنی در بالا» را مطرح کردند. این کار نیاز به سناریوسازی داشت.

نخستین سناریو در کوی دانشگاه در تاریخ18/4/78 اجرا شد. نویسندگان این سناریو به بهانه ضرب و شتم دانشجویان تلاش کردند تا مردم را به کف خیابان ها کشانده و علیه حاکمیت به حرکت درآورند و توسط آنها مطالبات خود را از نظام درخواست کنند. تبلیغات سنگین به نفع غائله آفرینان از سوی غربی ها و رسانه های شان انجام شد.

دومین سناریو، تحصن نمایندگان مجلس ششم- وابسته به اصلاح طلبان و دوم خردادی ها- بود. این تحصن به ظاهر در اعتراض به رد صلاحیت ها از سوی شورای نگهبان صورت گرفت و نمایندگان متحصن با رسانه ها مصاحبه کرده و بیانیه صادر کردند. تحصن نمایندگان بازتاب گسترده ای در غرب داشت تا حدی که اتحادیه اروپا، پارلمان آلمان، کنگره آمریکا و رئیس جمهوری آن کشور به نفع سناریوی تحصن در مجلس ایران موضع گیری کردند.

از شواهد و قراین چنین برمی آید که در هر دو سناریوی تحصن نمایندگان و حادثه کوی دانشگاه، برای راه اندازی کودتای مخملی یا به اصطلاح انقلاب مخملی برنامه ریزی شده بود و در پشت صحنه هر دو سناریو سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت قرار داشتند. اما این کودتاها هریک به دلایلی به پیروزی نرسید و برعکس زمینه شکست اصلاح طلبان را در شورای شهر و مجلس هفتم فراهم ساخت.

شکست اصلاح طلبان در انتخابات نهم ریاست جمهوری سبب متوقف شدن عملیات فروپاشی ایدئولوژیک و راهبرد فتح سنگر به سنگر شد. این بار تمام گروه های اصلاح طلب، لیبرال ها، سلطنت طلب ها، تروریست های مجاهدین خلق، و نیز تمامی گروه ها و عناصر مخالف حاکمیت دینی با حمایت وسیع و گسترده سفارت خانه های خارجی و به طور کلی کشورهای غربی با تمام قوا وارد صحنه شده و کوشیدند که در انتخابات ریاست جمهوری دهم کار نظام را یک سره نمایند و انقلاب مخملی را به ثمر برسانند. انقلاب مخملی در ایران مانند گرجستان و اوکراین دو مرحله داشت.

در مرحله اول (پیش از انتخابات) کارهای ذیل صورت گرفت:

1- سیاه نمایی و تخریب گسترده دولت، ماه ها قبل از برگزاری انتخابات.

2- طرح موضوع صیانت از آرا و ضرورت تضمین سلامت انتخابات به منظور ایجاد شبهه و فضاسازی برای بی اعتماد کردن مردم.

3- القای پیروزی کاندیدای مورد نظر قبل از برگزاری انتخابات و منوط ساختن آن با برگزاری انتخابات سالم.
4- استفاده از رنگ سبز و اعلام جنبشی به نام «موج سبز» که در واقع همان نام ایرانی انقلاب مخملی بود.
5-  در سخنرانی ها و مناظرات تلویزیونی، متهم کردن رئیس جمهور و کاندیدای رقیب به دروغگویی، قانون گریزی و خرافه پرستی.


در مرحله دوم و پس از انتخابات کارهای زیر انجام شد:

1-  بلافاصله بعد از انتخابات و قبل از شمارش آرا و اعلام نتایج، میرحسین موسوی پیروز اعلام شد و قبل از همه خاتمی و ع - ل به او تبریک گفتند. همان طوری که اعلام پیروزی غیرقانونی و مغرضانه بود، اعلام تبریک نیز مغرضانه و غیرقانونی بود.

2- با شمارش آرا و مشخص شدن کاندیدای پیروز، کودتاچیان که از قبل فضاسازی کرده بودند موج سنگینی از اعتراض ها را در خیابان های تهران سازمان دهی کردند و مسئله تقلب در انتخابات را مطرح کرده و خواستار ابطال آن شدند. همان طوری که قبلا گفته شد در این موج همه گروه ها و عناصر ضدانقلاب و تمام کسانی که منافع شخصی خود را در خطر می دیدند دست در دست هم دادند تا حاکمیت را مجبور به عقب نشینی نموده و خواسته های خود را تحمیل کنند. اما این غائله با وجودی که ابعاد وسیع داخلی و خارجی داشته و خسارات سنگین مادی و معنوی به وجود آورد، نتوانست حاکمیت اسلامی ایران را از پا درآورد. کودتای مخملی یا موج سبز در این مرحله شکست خورد و ماهیت و چهره های گروه های اغتشاشگر برای عموم مردم روشن شد.

 جبهه استکبار با خطای محاسبه بوی کباب استشمام کرده بود و هزینه اش را پرداخت ، آنها البته دیر رسیده اند. واقعیت این است که آشوب پس از انتخابات، برای فلج کردن جمهوری اسلامی تدارک شد. اما مثل تزریق یک میکرب ضعیف شده (واکسیناسیون) عمل کرد و نظام جمهوری اسلامی تا سال ها از تهدیدهای مشابه بیمه شد. جمهوری اسلامی در آبان 88، همان جمهوری اسلامی اردیبهشت و خرداد نیست. ملت و دولت ایران در این 4، 5 ماه به اندازه 50-40 سال تجربه عملی اندوخت و دشمن، 20ساله خود را سوزاند و خاکسترش را برباد داد. این یک رزم جدی بود تا کشور ما قوت ها و ضعف ها و آسیب ها را بشناسد. فتنه سبز، یک واکسیناسیون ملی سلامت بود، با وجود همه تب و التهاب و ناگواری هایش. بله اوضاع بحرانی است اما برای آفرینندگان بحران نه کشور و نظام.

 

و اما دلایل شکست کودتای مخملی در این مرحله را می توان چنین برشمرد:


1-  ناسازگاری کودتای مخملی با ساختار سیاسی و اجتماعی ایران

عدم مقبولیت نظام حاکم، اقتدارگرایی حاکمان، شکاف اجتماعی، بحران هویت، نبود دموکراسی و توانمندی انجوها و جنبش دانشجویی وابسته به خارج، از جمله عواملی هستند که در کودتاهای مخملی در کشورهای چون گرجستان و اکراین بسترساز انقلاب های مخملی به شمار می روند. اما این عوامل در ایران کاملا متفاوت است. نظام ایران نظامی برخاسته از اراده مردم است که از بدو تأسیس تاکنون ارکان آن با دهها انتخابات پارلمانی، ریاست جمهوری، شورای نگهبان قانون اساسی و شوراهای شهر تثبیت شده است. مردم ایران بیش از سه دهه است که دموکراسی را در منطقه تمرین کرده اند و شعار دموکراسی غربی برای اکثریت آنان جاذبه ای ندارد. همین برگزاری انتخابات متعدد نشان می دهد که نظام سیاسی ایران آن طوری که متهم می کنند، اقتدارگرا نبوده و حاکمان اقتدارگرا نمی توانند خود را بر مردم تحمیل کنند. درحالی که مردم اروپای شرقی، قفقاز و آسیای مرکزی از چنین امتیازی برخوردار نبودند و نمی باشند و رهبران آن ها همان اقتدارگرایان دوران رژیم های کمونیستی و پساکمونیستی هستند.

ناسازگاری کودتای مخملی با ساختار سیاسی و حقوقی در ایران و نقش تعیین کننده حکمرانی مذهبی در این کشور که مانع از رشد دموکراسی غربی و سکولاریسم می شود سید محمد خاتمی در گفتگو با جورج سوروس، طراح و مجری انقلاب مخملی در ایران و جهان اعتراف می کند. جورج سوروس رئیس هیئت مدیره موسسه جامعه باز(OSI) در مراسمی که به مناسبت هشتمین سالگرد حوادث یازدهم سپتامبر شامگاه 11 سپتامبر 2009 در سالن اجتماعات هتل بین المللی ترامپ (Trump International Hotel) در نیویورک برگزار شد در جمع مدیران و فعالان تعدادی از سازمان های غیردولتی آمریکا به اظهارات خاتمی در دیدار با خود اشاره کرد و گفت: خاتمی در این جلسه به من گفت که تعارض موجود بین ساختار حقیقی و ساختار حقوقی در ایران مهمترین مانع برای پیشرفت و توسعه روابط ایران با غرب است. سوروس افزود: خاتمی معتقد بود که دموکراسی و رواداری دولت با ساختار کنونی یک حکومت مذهبی که در رأس آن رهبر مذهبی حکمرانی می کند، به دست نخواهد آمد.

وی افزود: خاتمی انتخاب احمدی نژاد را حرکتی در جهت تثبیت بیشتر قدرت رهبر مذهبی ایران ارزیابی کرد و معتقد بود که در دوران احمدی نژاد جامعه مدنی تحت فشارهای بیشتری قرار گرفته است.

سوروس ادامه داد: خاتمی در این جلسه به من گفت که کلید قفل بسته شده سیاست در ایران تنها و تنها فشارهای اجتماعی و کمپین های وابسته به جنبش های دانشجویی، کارگری و زنان است که باید خواسته های گروهی و شعار تغییر را از درون دفاتر دربسته خود به سطح معابرعمومی منتقل کنند. وی اظهار داشت: خاتمی در این دیدار کاملا در نقش رهبر مخالفین دولت در ایران صحبت می کرد.


2- درایت رهبری

نظام ایران، نظامی مذهبی است که در رأس آن ولی فقیه قرار دارد. ولی فقیه بصورت غیرمستقیم توسط مردم و مستقیم توسط خبرگان رهبری انتخاب می شود این سازوکار سبب شده است که شخصیت والا، لایق و توانمندی در رأس نظام قرار بگیرد. در ایران هم شخص رهبری و هم جایگاه قانونی او از مشروعیت و قداست مردمی و دینی برخوردار است. به این قدرت و مشروعیت رهبری آقای خاتمی در صحبت هایش با سوروس آنجا که می گوید «دموکراسی و رواداری دولت با ساختار کنونی یک حکومت مذهبی که در رأس آن رهبر مذهبی حکمرانی می کند، به دست نخواهد آمد» به شکل دیگری اعتراف می نماید. ولی فقیه کنونی شخصیت کم نظیری است که در طی بیش از دو دهه ایران و انقلاب اسلامی را به بهترین وجه رهبری کرده و از گردنه های سختی عبور داده است. چگونگی برخورد رهبری با کودتای مخملی و وضعیت دشواری که به وجود آورده بودند یک بار دیگر عظمت و درایت این مرد بزرگ را به نمایش گذاشت. در کشورهایی که کودتای مخملی پیروز شده است مردم از داشتن رهبر آگاه، آزاده و با درایت محروم بوده اند.


3-  بیداری و وفاداری ملت ایران

ملت ایران علاوه بر سابقه تاریخی، در پرتو انقلاب اسلامی و به دوش کشیدن پرچم مقاومت و مبارزه با دشمنان داخلی و خارجی، در مقایسه با سایر ملت های منطقه از میزان آگاهی بالایی برخوردار است. تشخیص ترفندها، حمایت از منافع ملی و پاسداری از آرمان های دینی از مهمترین خصوصیات ملت ایران در حال حاضر است که آن را در زمان های مختلف به نمایش گذاشته است.

مهمتر از همه عشق به رهبری و وفاداری به آرمان های بنیانگذار جمهوری اسلامی اکثریت مردم ایران را به هم پیوند داده است.     کل یوم عاشورا کل ارض کربلا