امام خمینی(رحمت اللّه علیه) می فرمایند:
برداشتهایی که از انتظار فرج شده است؛ بعضی اش را من عرض می کنم. بعضی ها انتظار فرج را به این می دانند که در مسجد، در حسینیه، در منزل بنشینند و دعا کنند و فرج امام زمان ـ سلام الله علیه ـ را از خدا بخواهند. اینها مردم صالحی هستند که یک همچو اعتقادی دارند. بلکه بعضی از آنها را که من سابقاً می شناختم بسیار مرد صالحی بود، یک اسبی هم خریده بود، یک شمشیری هم داشت و منتظر حضرت صاحب ـ سلام الله علیه ـ بود.اینها به تکالیف شرعی خودشان هم عمل می کردند و نهی از منکر هم می کردند و امر به معروف هم می کردند، لکن همین، دیگر غیر از این کاری ازشان نمی آمد و فکر این مهم که یک کاری بکنند، نبودند.
یک دسته ی دیگری بودند که انتظار فرج را می گفتند این است که ما کار نداشته باشیم به اینکه در جهان چه می گذرد؛ بر ملت ها چه می گذرد، بر ملت ما چه می گذرد، به این چیزها ما کار نداشته باشیم، ما تکلیف های خودمان راعمل می کنیم، برای جلوگیری از این امور هم خود حضرت بیایند إن شاءالله، درست می کنند؛ دیگر ما تکلیفی نداریم. تکلیف ما همین است که دعا کنیم ایشان بیایند و کاری به کار آنچه در دنیا می گذرد یا در مملکت خودمان می گذرد، نداشته باشیم. اینها هم یک دسته ای، مردمی بودند که صالح بودند.
یک دسته ای می گفتند که خوب، باید عالم پر [از] معصیت بشود تا حضرت بیاید؛ ما باید نهی از منکر نکنیم، امر به معروف هم نکینم تا مردم هر کاری می خواهند بکنند؛ گناه ها زیاد بشود که فرج نزدیک بشود. یک دسته ای از این بالاتر بودند، می گفتند: باید دامن زد به گناهها، دعوت کرد مردم را به گناه تا دنیا پر از جور و ظلم بشود و حضرت ـ سلام الله علیه ـ تشریف بیاورند. این هم یک دسته ای بودند که البته در بین این دسته، منحرفهایی هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهایی هم بودند که برای مقاصدی به این دامن می زدند.
یک دسته ی دیگری بودند که می گفتند که هر حکومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حکومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند. آنهایی که بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعض روایاتی که وارد شده است بر این امرکه هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خیال کرده بودند که نه، هر حکومتی باشد، در صورتی که آن روایات [اشاره دارد]که هر کس علم بلند کند با علم مهدی، به عنوان "مهدویت "بلند کند، [باطل است.]
حالا ما فرض می کنیم که یک همچو روایاتی باشد، آیا معنایش این نیست که تکلیفمان دیگر ساقط است؟ یعنی، خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست این معنا که ما دیگر معصیت بکنیم تا پیغمبر بیاید، تا حضرت صاحب بیاید؟ حضرت صاحب که تشریف می آورند بری چی می آیند؟ برای اینکه گسترش بدهند عدالت را، برای اینکه حکومت را تقویت کنند، برای اینکه فساد را از بین ببرند. ما برخلاف آیات شریفه ی قرآن دست از نهی از منکر برداریم، دست از امر به معروف برداریم و توسعه بدهیم گناهان را برای اینکه حضرت بیایند؟ حضرت بیایند چه می کنند؟ حضرت می آیند، می خواهند همین کارها را بکنند.الآن دیگر ما هیچ تکلیفی نداریم؟ دیگر بشر تکلیفی ندارد، بلکه تکلیفش این است که دعوت کند مردم را به فساد؟ به حسب رأی این جمعیت، که بعضیشان بازیگرند و بعضیشان نادان، این است که ما باید بنشینیم، دعا کنیم به... آمریکا...و ...اذنابشان...و امثال اینها تا این که عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاری که ما می کنیم و ما دعا می کنیم که ظلم و جور باشد!حضرت می خواهند همین را برش دارند. ما اگر از دستمان می رسید، قدرت داشتیم، باید برویم تمام ظلم و جورها را از عالم برداریم. تکلیف شرعی ماست، منتها ما نمی توانیم. اینی که هست این است که حضرت عالم را پر می کند از عدالت؛ نه شما دست بردارید از تکلیفتان، نه اینکه شما دیگر تکلیف ندارید.
ما تکلیف داریم که، اینی که می گوید حکومت لازم نیست، معنایش این است که هرج و مرج باشد. اگر یک سال حکومت در یک مملکتی نباشد، نظام در یک مملکتی نباشد، آن طور فساد پر می کند مملکت را که آن طرفش پیدا نیست. آنی که می گوید حکومت نباشد، معنایش این است که هرج و مرج بشود، همه هم را بکُشند؛ همه به هم ظلم بکنند برای اینکه حضرت بیاید. حضرت بیاید چه کند؟ برای اینکه رفع کند این را. این یک آدم عاقل، یک آدم سفیه نباشد، اگر مغرض نباشد، اگر دست سیاست این کار را نکرده باشد که بازی بدهد ماها را که ما کار به آنها نداشته باشیم، آنها بیایند هر کاری می خواهند انجام بدهند، این باید خیلی آدم نفهمی باشد!
اما مسئله این است که دست سیاست در کار بوده؛ همان طوری که تزریق کرده بودند به ملتها، به مسلمین، به دیگر اقشار جمعیتهای دنیا که سیاست کار شماها نیست؛ بروید سراغ کار خودتان و آن چیزی که مربوط به سیاست است، بدهید به دست امپراتورها.خوب، آنها از خدا می خواستند که مردم غافل بشوند و سیاست را بدهند دست حکومت و
به دست ظلمه، دست آمریکا، دست شوروی، دست امثال اینها و آنهایی که اذناب اینها هستند و اینها همه چیز ما را ببرند، همه چیز مسلمانها را ببرند، همه چیز مستضعفان را ببرند و ما بنشینیم بگوییم نباید حکومت باشد، این یک حرف ابلهانه است، منتها چون دست سیاست در کار بوده، این اشخاص غافل را، اینها بازی دادند و گفتند: شما کار به سیاست نداشته باشید، حکومت مال ما، شما هم بروید توی مسجدهایتان بایستید نماز بخوانید! چه کار دارید به این کارها؟
اینهایی که می گویند که هر علمی بلند بشود و هر حکومتی، خیال کردند که هر حکومتی باشد این برخلاف انتظار فرج است. اینها نمی فهمند چی دارند می گویند. اینها تزریق کرده اند بهشان که این حرفها را بزنند. نمی دانند دارند چی چی می گویند.حکومت نبودن، یعنی اینکه همه ی مردم به جان هم بریزند، بکشند هم را، بزنند هم را، از بین ببرند، برخلاف نص آیات الهی رفتار بکنند. ما اگر فر ض می کردیم دویست تا روایت هم در این باب داشتند، همه را به دیوار می زدیم؛ برای اینکه خلاف آیات قرآن است.اگر هر روایتی بیاید که نهی از منکر را بگوید نباید کرد، این را باید به دیوار زد. این گونه روایت قابل عمل نیست. و این نفهمها نمی دانند چی می گویند، هر حکومتی باشد حکومت [باطل] است!...اینها یک چیزهایی است که اگر دست سیاست در کار نبود، ابلهانه بود، لکن آنها می فهمند دارند چی می کنند. آنها می خواهند ما را کنار بزنند.
بله، البته آن پرکردن دنیا را از عدالت، آن را ما نمی توانیم [پر]بکنیم. اگر می توانستیم، می کردیم، اما چون نمی توانیم بکنیم ایشان باید بیایند. الآن عالم پر از ظلم است. شما یک نقطه هستید در عالم. عالم پر از ظلم است. ما بتوانیم جلوی ظلم را بگیریم، باید بگیریم؛ تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن [است،] تکلیف ما کرده است که باید برویم همه کار را بکنیم. اما نمی توانیم بکنیم؛ چون نمی توانیم بکنیم، باید او بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فرام کردن اسباب این است که کار را نزدیک بکنیم، کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت ـ سلام الله علیه ـ در هر صورت، این مصیبتهایی که هست که به مسلمانها وارد شده است و سیاستهای خارجی دامن بهش زده اند، برای چاپیدن اینها و برای از بین بردن عزت مسلمین [است].و باورشان هم آمده است خیلیها.شاید الآن هم بسیاری باور بکنند که نه، حکومت نباید باشد، زمان حضرت صاحب باید بیاید حکومت. و هر حکومتی در غیر زمان حضرت صاحب، باطل است؛ یعنی، هرج و مرج بشود، عالم به هم بخورد تا حضرت بیاید درستش کند! ما درستش می کنیم تا حضرت بیاید.
صحیفه امام؛ ج 21، ص 13
تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می آید؟ حضرت صاحب می آید معصیت را بردارد، ما معصیت کنیم که او بیاید؟
صحیفه امام؛ ج 17، ص 534
نگویید بگذار تا امام زمان (ع) بیاید. شما نماز را هیچ وقت می گذارید تا وقتی امام زمان (ع)آمد بخوانید؟ حفظ اسلام واجب تر از نماز است.منطق حاکم خمین را نداشته باشید که می گفت: باید معاصی را رواج داد تا امام زمان (ع)بیاید!اگر معصیت رواج پیدا نکند حضرت ظهور نمی کند!
ولایت فقیه؛ ص58
اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامیهای منحرف آن است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فراگیرد و مقدمات ظهر فراهم شود، فإنّا لله و انّا الیه راجعون.
صحیفه امام؛ ج 21، ص 447
اگر این جمهوری اسلامی از بین برود، اسلام آنچنان منزوی خواهد شد که تا آخر ابد، مگر در زمان حضور حضرت، نتواند سرش را بلند کند.لابد شما هم می گویید که باید ما یک دولت کافر ظالمی پیش بیاوریم تا ظلم زیاد بشود، تا حضرت ظهور کند! خوب، یک طریقه ای است، شما خیال می کنید نیست همچو افرادی، یک همچو افرادی هستند که معنا ندارد حکومت باشد، یک حکومت عدل اصلاً نباید باشد، باید جلویش را گرفت تا حضرت تشریف بیاورند.
صحیفه امام؛ ج 16، ص 139
این نویسنده ی جاهل (1) باز در کتابچه پوسیده حرفهایی نسنجیده به دین و دینداران نسبت می دهد و از آن نتیجه های شگفت آور می گیرد. می گوید: دین امروز ما می گوید هر دولتی که پیش از قیام قائم برپا شود، باطل است. "کُلّ رایهٍ ترفع قَبلَ قیام القائم فصاحبُها طاغوتٌ یعبدٌ مِن دون الله ".
...این نویسنده مطالب را درهم و برهم کرده، و روی هم ریخته [و] بیخردانه به اعتراض برخاسته.این احادیث هیچ مربوط به تشکیل حکومت خدایی عادلانه که هر خردمند لازم می داند نیست؛ بلکه... دو احتمال است:
یکی، آنکه راجع به خبرهای ظهور ولی عصر باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگوید علمهایی که به عنوان "امامت "قبل از قیام قائم برپا می شود، باطل است چنانچه در ضمن همین روایات علامتهای ظهور هم ذکر شده است؛ و احتمال دیگر آنکه از قبیل پیشگویی باشد از این حکومتهایی که در جهان تشکیل می شود تا زمان ظهور، که هیچ کدام به وظیفه ی خود عمل نمی کنند و همین طور هم تاکنون بوده، شما چه حکومتی در جهان از بعد از حکومت علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ سراغ دارید که حکومت عادلانه باشد و سلطانش طاغی و برخلاف حق نباشد؟
اکنون اگر کسی تکذیب کند از وضع یک حکومتی که این حکومتها جائرانه است و کسی هم تا زمان دولت حق نمی تواند آنها را اصلاح کند چه ربط دارد به اینکه حکومت عادلانه نباید تشکیل داد؟ بلکه اگر کسی جزئی اطلاع از اخبار ما داشته باشد می بیند که همیشه امامان شیعه آنکه حکومتهای زمان خود را حکومت ظالمانه می دانستند و با آنها آنطورها که می دانید سلوک می کردند در راهنمایی برای حفظ کشور اسلامی و در کمکهای فکری و عملی کوتاهی نمی کردند و در جنگهای اسلامی در زمان خلیفه ی جور باز شیعیان (ع) پیشقدم بودند. جنگهای مهم و فتح های شایانی که نصیب لشکر اسلام شده، مطّلعین می گویند و تاریخ نشان می دهد که یا به دست شیعیان علی (ع) یا به کمکهای شایان تقدیر آنها بوده.
شما همه می دانید که سلطنت بنی امیه در اسلام بدترین و ظالمانه ترین سلطنتها بوده، و دشمنی و رفتارشان را با آل پیغمبر و فرزندان علی بن ابیطالب، همه می دانید؛ و در میان همه بنی هاشم، بدسلوکی و ظلمشان نسبت به علی بن الحسین زین العابدین بیشتر و بالاتر بود، به همین سلطنت وحشیانه جائرانه ببینید علی بن الحسین چقدر اظهار علاقه می کند.
در کتاب صحیفه سجادیه می گوید: "اللّهم صلّ علی مُحمدٍ و آله و حَصّن ثُغُور المسلمین بِعزّتک، و أید حُماتها بِقُوتک، وأسبغ عطایا هُم مِن جدتک ،...و کثر عدتهم ،واشحذ اسلحتهم،واحرس حوزتهم،وامنع حَومتهُم، و ألّف جمعهُم، و دبّر أمرهُم، و واتِر بین مِیرهِم، و تَوَحّد بِکفایه مُؤتهِم، و اعضُدهُم بانّصر، و أعِنهُم بالصّبر، و الطف لهم فی المکر. "(2) تا آخر این دعا که قریب هشت صفحه است و در آن برای لشکریان دستورهایی است که شرح آن یک کتابچه می خواهد.
کشف اسرار؛ ص 225
اکنون که دوران غیب امام ـ علیه اسلام ـ پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست، تشکیل حکومت لازم می آید. عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند، بتوانیم جلوگیری کنیم، اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند دفاع کنیم.
شرع مقدس هم دستور داده که باید همیشه در برابر اشخاصی که می خواهند به شما تجاوز کنند برای دفاع آماده باشید. برای جلوگیری از تعدّیات افراد نسبت به یکدیگر هم، حکومت و دستگاه قضایی و اجرایی لازم است. چون این امور به خودی خود صورت نمی گیرد، باید حکومت تشکیل داد. ...
اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره ی غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمی خواهیم؟ اسلام فقط برای دویست سال بود؟ یا اینکه اسلام تکلیف را معین کرده است؛ ولی تکلیف حکومتی نداریم؟
معنای نداشتن حکومت این است که تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود، و ما با بی حالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری می خواهند بکنند؟ و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم رد نمی کنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره ی غیبت تعیین نکرده است لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (ع) موجود بود برای بعد از غیبت هم قرار داده است.
ولایت فقیه؛ ص
در قرآن، آیاتی وجود دارد که ویژگیهای آنها را برشمرده ، میتوان بر یاران خاصّ حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تطبیق داد و در بعضی از روایات نیز بیان شده که این آیات در مورد مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و اصحاب ایشان است؛ از جمله میفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ؛1
اى کسانى که ایمان آوردهاید هر کس از شما از دین خود برگردد به زودى خدا گروهى [دیگر] را مىآورد که آنان را دوست مىدارد و آنان [نیز] او را دوست دارند [اینان] با مؤمنان فروتن [و] بر کافران سرفرازند در راه خدا جهاد مىکنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمىترسند. این فضل خداست آن را به هر که بخواهد مىدهد و خدا گشایشگر داناست.»
بر اساس این آیه، خداوند در آینده، جمعیّتی را برای حمایت دین بر میانگیزد و اوصاف کسانی را که باید این رسالت بزرگ را انجام دهند، چنین شرح میدهد:
1. آنان عاشق خدا بوده و جز به خشنودی او نمیاندیشند. هم خدا آنها را دوست دارد و هم آنان خدا را دوست دارند. «یحبّهم و یحبّونه»؛
2. در برابر مؤمنان، خاضع و فروتن هستند. «اذلّه علی المؤمنین»؛
3. در برابر ستمکاران، قدرتمند هستند. «اعزّه علی الکافرین»؛
4. جهاد در راه خدا برنامة همیشگی آنهاست. «یجاهدون فی سبیل الله»؛
5. ثابت قدم بوده و از ملامتکنندگان باکی ندارند. «و لا یخافون لومه لائم»؛
در پایان میفرماید: به دست آوردن این امتیازات (علاوه بر کوشش شخصی)، مرهون فضل الهی است که به هرکس شایسته باشد، داده میشود. «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم».
در روایات این آیه را به یاران حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تفسیر کردهاند؛ زیرا ایشان با تمام قدرت خویش در برابر آنها که از آیین حقّ و عدالت مرتد شدهاند، میایستند و جهان را پر از ایمان و عدل و داد میکنند.
در روایتی از امام صادق(علیه السلام) اوصافی برای یاران حضرت مهدی(علیه السلام) بیان شده که با اوصاف یاد شده در این آیه هماهنگ است.
به طور کلّی میتوان اوصاف و ویژگیهای یاران خاصّ حضرت را در روایات چنین شمارش کرد.
اوصاف یاران در حدیث
1. شناخت عمیق نسبت به خدا: امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «در قلوب آنان (یاران مهدی(علیه السلام))، نسبت به ذات خدا شکّی نیست.» و «آنان به وحدانیّت خداوند آن چنان که حقّ وحدانیّت اوست، اعتقاد دارند.»
2. نامگذاری آنان به سپاه خشم: راز این نامگذاری آن است که آنها به رهبری امام خود، نماد خشم الهی نسبت به جامعة فاسدی هستند که شیرازة اعتقادی، سیاسی و اخلاقی آن از هم گسیخته است. آنها با در هم پیچیدن طومار آن جامعه، طرحی نو در انداخته و جامعهای عادل را که خوشبختی و رفاه بر آن سایه افکنده، بنیان مینهند.
3. آنان جوانان هستند که جز اندکی پیر در میانشان نیست، همچون سرمه در چشم یا نمک در غذا.
این تشبیه بیانگر آن است که همین پیران بسیار اندک، مؤمنترین و مخلصترین یاران امام(علیه السلام) و دارای بینشی بسیار وسیع میباشند که حضورشان در آن جمع ضروری است. همان طور که هر چند مقدار نمک در غذا نسبت به سایر موادّ آن کمتر است، امّا وجودش بسیار با اهمّیت و ضروری است. این ترکیب نیروی انسانی با ویژگیهای روحی آدمی تناسب دارد؛ زیرا جوان، به طور طبیعی انگیزه و ارادهاش نیرومندتر از پیر است؛ از سویی دیگر پیر از لحاظ رشد فکری، تجربه و بینش، برتر از جوان است و یک سپاه پیشرو به هر دو گروه نیازمند است، امّا به انگیزه و نیروی اراده، نیازمندتر.
اگر به ارائة نظر مشورتی از سوی یاران احتیاج افتد، در این صورت تعداد کم هم کفایت میکند و روشن است که نظردهی در مورد کارهای مهم با خود امام(علیه السلام) است، مگر آنجا که از یارانش مشورت بخواهد؛ همان طور که گاهی اوقات پیامبر(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) چنان میکرد. به ویژه پس از آنکه امام(علیه السلام) با آنان پیمان میبندد: «آن گونه باشد که آنها میخواهند.»
4 . یاران امام(علیه السلام) با چند ویژگی از دیگران ممتاز میگردند:
ـ در نتیجة آزمایشهای الهی در دورة پیش از ظهور، به درجة نخست اخلاص دست مییابند؛
ـ آنها نخستین کسانی هستند که پس از جبرئیل، با امام مهدی(علیه السلام) بیعت مینمایند و به سخنان آن حضرت گوش فرا میدهند؛
ـ آنان در دولت جهانی، فقیه، قاضی، حاکم و دولتمرد هستند؛
ـ آنها در نبرد جهانی، فرماندهان سپاه امام(علیه السلام) هستند و نه رزمندگانی ساده.
امام(علیه السلام) تنها به آنان بسنده نخواهد کرد؛ بلکه همان طور که در روایات آمده «در مکّه میماند تا تعداد یارانش به ده هزار نفر برسد، آنگاه به سوی مدینه حرکت میکند» و بر طبق روایتی دیگر «آنگاه که ده هزار نفر نزد او گرد آمدند، دیگر معبودی جز خدا بر روی زمین باقی نخواهد ماند.»
روایات در برابر تعیین مدّت حضور امام(علیه السلام) در مکّه سکوت کردهاند؛ هر چند از مجموع قراین به نظر میرسد، این حضور بیش از یک هفته نخواهد شد.
5. نامها، کنیه، نسب و شهرهای یاران امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز مشخّص است: زهری از قول پیامبر(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) نقل میکند که آن حضرت فرمود: «پرچمهای سیاهی از مشرقِ زمین، نمایان میشوند، مردانی قوی و نیرومند آنها را رهبری میکنند، آنان مردمانی هستند که (بر صورت خود) موی دارند، شهرت آنها شهرهایشان [مانند قمی، تهرانی، خراسانی، اصفهانی و شیرازی] و نامهایشان اسمهایی از قبیل کنیه [مانند: ابوالقاسم، ابوالحسن، ابوالفضل و ابوطالب] است. شهر «دمشق» را میگشایند و به مقدار سه ساعت شفقّت و رحمت از دلهایشان برداشته میشود.»
6. مردمی گمنامند: مرحوم سیّد رضی در «نهجالبلاغه» ضمن خطبهای از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت دربارة برخی از فتنههای آخرالزّمان فرمود: «در آینده، فتنههایی همانند پارههای شب تاریک ظاهر خواهند شد که برای جلوگیری از آن، کسی قیام نخواهد کرد... فتنهانگیزان گروهی هستند که اذیّت و آزارشان بیشتر است تا غارت نمودنشان. گروهی با آنان جهاد خواهند کرد و در راه رضای خدا به مبارزه با آنها خواهند برخاست که در نزد گردنکشان خوار و ذلیل و در روی زمین مجهول و ناشناخته و قدر منزلتشان معلوم نیست، ولی در آسمان مشهورند.»
7. رنگ پرچمهایشان سیاه است: محمّد بن حنفیه از امام علی(علیه السلام) روایت کرده است که آن حضرت دربارة کسانی که از مشرق قیام خواهند کرد و با حزبی که در «بغداد» به وجود میآید، خواهند جنگید، فرمود: «آنان صاحبان پرچمهای سیاه و مردم مستضعفی هستند که خداوند به آنها عظمت و نیرو میبخشد و آنان را پیروز میگرداند.»
8. در شجاعت نظیر ندارند: ثوبان از قول رسول خدا(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) روایت میکند که آن حضرت فرمود: «پرچمهای سیاه از طرف مشرق ظاهر میشود و آن چنان با اهل فتنه میجنگند و مبارزه میکنند و آنها را میکشند که تا آن موقع هیچ گروهی بدان سان نجنگیده باشد و هیچ قومی را بدان سان نکشته باشند.»
9. فرمانروایشان «سیّد» است: اصبغ بن نباته از امام علی(علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت در ضمن خطبة مفصّلی راجع به علائم آخرالزّمان فرمود: «پرچمهایی از مشرق زمین (به سوی عراق) رو میآورند که علامت ندارند، جنس این پرچمها از پنبه، کتان و حریر نیست، بر روی پوشة (لفّاف) آنها نوشته شده است: «لااله الاالله، محمّد رسول الله» و سیّدی از دودمان رسول خدا(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) این پرچمها را رهبری میکند. پیوسته به پیش میتازند تا اینکه به کوفه میرسند، آنها خونهای پدران خود را مطالبه میکنند.»
10. نسبت به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) معرفت دارند: امام سجّاد(علیه السلام) میفرماید: «آنان کسانیاند که به امامت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اعتقاد دارند».
11. اخلاص دارند: امام جواد(علیه السلام) فرمود: «هنگامی که برای مهدی، 313 تن از اهل اخلاص جمع شد، خداوند امر او را ظاهر خواهد کرد».
12. مصلح و فرمانبردار امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند: امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «اطاعت آنان از امام، بیشتر از فرمانبری کنیز در برابر مولایش است».
13. استقامت: آن حضرت همچنین فرمودند: «... گویا قلبهای آنان مانند تکّههای آهن است ... محکمتر از سنگ است».
14. جان نثاری: از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: «آنان پروانهوار شمع وجود امام را در میان گرفته و او را با جانشان محافظت میکنند».
15. برخورداری از تأییدات الهی: امام علی(علیه السلام) فرمودند: «... خداوند مردی (مهدی) را در آخرالزّمان بر میانگیزاند ... او را با ملائکهاش تأیید کرده و انصارش را حفظ خواهد نمود».
16. شهادتطلبی: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «یاران مهدی، آرزو میکنند که در راه خدا به شهادت برسند».
17. صبر و بردباری: امام علی(علیه السلام) میفرماید: «یاران مهدی، گروهی هستند که به خاطر صبر و بردباری در راه خدا، بر او منّت نمیگذارند و از اینکه جان خویش را تقدیم حضرت حق میکنند، به خود نمیبالند و تکبّر نمیکنند».
18. شیران روز و زاهدان شب: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «گویا من نظر میکنم به قائم و اصحاب او در نجف و کوفه، سجدهها به پیشانیهای آنها اثر گذاشته است؛ شیران در روز و راهبان در شبند ...».
19. همدلی: امام علی(علیه السلام) میفرماید: «ایشان یک دل و هماهنگ هستند».
20. خواستار برکت: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «آنان بر فراز اسبهای خود دست بر زین امام میکشند و تبرّک میجویند».
21. عبادت الهی: امام صادق(علیه السلام) فرمود: «در دل شب، از خشیّت خداوند، نالههایی دارند، مانند نالة مادران پسرمرده» و «شبها را با عبادت به صبح میرسانند و روزها را با روزه به پایان میبرند.»
22. علم و بصیرت: امام علی(علیه السلام) میفرمایند: «پس گروهی در آن فتنهها صیقلی میشوند، مانند صیقل دادن آهنگر، شمشیر را. دیدههای آنان به نور قرآن جلا داده و تفسیر در گوشهایشان جا گرفته است. در شب جام حکمت را به آنها مینوشانند، بعد از اینکه در بامداد هم نوشیده باشند».
23. حق یاوری: امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «خداوند به وسیلة آنها، امام حق را یاری میکند».
24. حکمت نورانی: از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: «گویی دلهای آنان مشعل نورانی است (کان قلوبهم القنادیل)».
از نگاه دیگر
حضرت امام صادق(علیه السلام) در روایتی ویژگیها و برنامههای کسانی را که میخواهند از یاران امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشند، بیان کردهاند.
«من سرّه ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق؛ هر کس خوشحال میشود و دوست دارد که درشمارِ یاران حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، باید سه ویژگی داشته باشد: منتظر بودن، با ورع بودن، اخلاق کریمانه و بزرگوارانه داشتن».
ویژگی نخست: منتظر بودن
انتظار کشیدن ـ که از وظایف یاران امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است ـ یک حالت و عمل قلبی و درونی است که آثار و برکتهای فراوان بیرونی هم دارد. انسان منتظر، دائماً به در نگاه میکند. پیوسته در درون و باطن به عالم بالا نگاه میکند که آقایش چه زمانی تشریف میآورد.
پس اوّلین اثر انتظار، این است که انسان را دائماً به یاد منتظَر میاندازد؛ یعنی در حقیقت، انسان منتظِر، یک لحظه هم از یاد آن حضرت غافل نیست.
دومین اثر، آماده شدن و مهیّا شدن برای آمدن امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. شخصی از امام صادق(علیه السلام) میپرسد: متی الفرج؛ آقاجان! گشایش و فرج شما اهل بیت(علیه السلام) چه زمانی است؟ امام فرمودند: «مالک و الفرج و انت ممن ترید الدّنیا!؟؛ تو را به فرج چه کار در حالی که از کسانی هستی که دنیا را میخواهند و دنیاطلبند؟! کسی میپرسد فرج چه زمانی است، که خود را برای آن ساخته و آماده کرده است. تو فرج را برای آن میخواهی که دنیایت آباد شود! مشکلات اقتصادی و سیاسی برود! تو خود آقا را نمیخواهی. آقا بیاید تا دنیایت را آباد کند. بنابراین پرسشت بیجاست!»
پس مهم، آماده بودن برای ظهور است.
اثر سوم انتظار، لحظه شماریِ انسانِ منتظر برای آمدن آن حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. لحظه لحظه میگوید: خدا کند تو بیایی!. اصلاً آمدن حضرت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در خواب میبیند. نه اینکه بگوید ـ نعوذبالله ـ آقا تا هزار سال دیگر هم ظهور نمیکند.
ویژگی دوم: با ورع بودن
دومین ویژگی یاران امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تهذیب نفس و خودسازی است. در اسلام، یک منطقة ممنوعه داریم و یک منطقة قُرق. منطقة ممنوعه، گناه است و منطقة قرق شده، مکروهات و شبهات.
دوری از گناه، تقوا و دوری از مکروهات و شبهات، ورع نام دارد. اگر کسی بگوید: میروم و در مرز سرزمین گناه میایستم و گناه نمیکنم بداند که شیطان میآید و آرام به گناه هلش میدهد!
برای حفظ خودمان، باید یک سری مستحبّات را انجام دهیم. مستحبّات، بازوی واجبات است و باید یک سری مکروهات را هم ترک کنیم. دوری از مکروهات، به دوری از حرام و گناه کمک میکند.
پس امام صادق(علیه السلام) میفرماید: «هر کس میخواهد از یاران مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، علاوه بر ترک گناه، باید از شبهات هم دوری کند؛ یعنی مواظب باشد که هر چیزی که در آن شبهة عقلی وعرفی است (نه شبهة برخاسته از وسوسه!) مرتکب نشود.»
ترک شبهات میان انسان و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) سنخیّت و تشابه به وجود میآورد. البتّه حضرت(علیه السلام) درجات و مقاماتش بینهایت است و این یک درجه از آنهاست. ایشان دریای تقوا و ورع هستند و اینها که ما گفتیم، یک قطره بود. باید قطره شد، آنگاه به دریا پیوست!
نکتة جالب دیگری که از این قسمت از روایت میتوان استفاده کرد، این است که «اهل ورع، اهل کار وکوشش هستند، نه اهل خانه نشستن و کاری با جامعه نداشتن!» زیرا میفرماید: «فلیعمل بالورع؛ یعنی اهل حرکتند، امّا با ورع در میان مردم زندگی میکند. یاران حضرت(علیه السلام) ورع را پشت کفة ترازو و در محلّ کار خود، همراه دارند.»
ویژگی سوم: داشتن محاسن اخلاق
ویژگی سوم یاران امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) داشتن اخلاق کریمانه است.
این صفاتی که فطرت، به خوبی آنها شهادت میدهد و امامان معصوم(علیه السلام) از آنها مدح و تمجید کردهاند، باید در وجود یار و یاور مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد. مانند سه صفتی که در این روایت شریف آمده است.
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «سرور خلقهای نیک وخوب، سه خصلت است؛ اهل انصاف بودن، مواسات با برادران دینی و همواره به یاد خدا بودن.»
پس اوّلین سیّد و سرور اعمال، انصاف است. انسان باید در همه چیز اهل انصاف باشد؛ در داوری میان دیگران، در گفتار، در معامله، در روبهرو شدن با مردم، در نگاه و در هر جایی که بشر در آنجا به رعایت انصاف نیاز دارد.
همین صفت انصاف داشتن اگر در انسان به وجود آید، ربط معنوی و روحی میان او و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) برقرار میشود، داستان پیرمرد قفل ساز که به سبب همین منصف بودن، خدمت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) میرسید، معروف است.
دومین عملی را که آقای اعمال شمردند، مواسات با برادران دینی است؛ یعنی به آنها در مسائل مالی کمک برساند و یاری کند. خیلی بد است که در میان مسلمانان، شخصی ورشکست شود و کارش به زندان بکشد، امّا همة اطرافیان او میلیونها تومان پول داشته باشند! آیا با این وضع میشود توقّع داشت که از یاران حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود؟! حضرت میفرمایند: «این دوست من است، چرا گرفتاری او را حل نکردید؟!» اولیای خدا در زندگی مواسات داشتند. امامان معصوم(علیه السلام) اهل مواسات بودند.
سومین عمل برجسته، به یاد خدا بودن در همه حال است. چه در خلوت و چه در جلوت؛ چه در میان مردم و چه دور از مردم؛ چه در بیداری و چه در خواب! یاد قلبی و باطنی خدا را در همه حال داشته باشید.
با توجّه به این روایات، روشن میشود که یاران حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، دارای چنان ویژگیها و اوصاف برتر و کمنظیری هستند که به حق در این مقام و موقعیّت قرار گرفتهاند و بدین جهت نقش مهمّی در پیروزی آن قیام جهانی خواهند داشت.
تذکّر این نکته ضروری است که ظهور حضرت موقوف به انقضای اجل و سرآمد حکمت وتحقّق شرایط و ظهور علامات است؛ زیرا غیبت حضرت را مدّتی است معلوم و حجاب را مصلحتی و ظهور را شرایطی.
از اساسی ترین شرایط موفقیت در تمامی عرصه ها، شناخت دشمن است. در عرصه طبیعی، آدمی تا آن جا که دشمن را شناخته در دفع آن کوشیده و به موفقیت دست یافته است، ولی همین انسان ضربه های فراوانی از دشمن ناشناخته خود خورده است. به عنوان نمونه انسان از زمانی که دشمنی به نام میکرب را شناخت به آسانی توانست در پی دفع آن برآید و همو چون نتوانسته است سرطان رابشناسد هر روز قربانی های فراوانی در این عرصه می دهد. در عرصه مسائل سیاسی و اجتماعی نیز شناخت دشمن نقش مهم وکلیدی دارد. بر این اساس است که بخش عظیمی از آیات قرآن مربوطبه معرفی دشمن است، معرفی شیطان، دشمنان انبیاء، کفار، مشرکان و منافقان و... در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) می خوانیم:«الا و ان اعقل الناس عبد عرف ربه فاطاعه و عرف عدوه فعصاه;آگاه باشید عاقل ترین مردم کسی است که خدایش را بشناسد و از اوپیروی کند و دشمنش را نیز بشناسد و آن گاه نافرمانیش کند.» ودر حدیثی دیگر از پیامبر اکرم(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) آمده است: مردم اگر ده چیز را می شناختند سعادت دنیا و آخرتشان تامین می شد یکی از آنها شناخت ابلیس (دشمن) و یارانش می باشد. امام علی(علیه السلام) در نهج البلاغه شناخت دشمن را رمز بینش می داند:«و اعلموا انکم لن تعرفوا الرشد حتی تعرفوا الذی ترکه و لن تاخذوا بمیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نقضه و لن تمسکوا به حتی تعرفوا الذی نبذه...; و بدانید که رشد درنمی یابید مگر که رشد وانهادگان را بشناسید و هرگز به کتاب خدا چنگ نمی زنید،مگر که فروفکننده آن را چنان که باید شناخته باشید.» و خود بخش عظیمی از تلاش خویش را در دوره حکومت به افشاگری چهره دشمنان خود پرداخت.
اقسام دشمن
از طرفی از سخنان حضرت استفاده می شود که دشمن بر دو نوع است ودو نوع برخورد می طلبد: 1- دشمن آشکار; 2- دشمن پنهان.از دیدگاه امام(علیه السلام) کم خطرترین دشمن، دشمنی است که دشمنی خودرا آشکار کرده است: حضرت فرمود: «اوهن الاعداء کیدا من اظهرعداوته; سست ترین دشمنان کسی است که عداوتش را آشکار ساخته است.» «من اظهر عداوته قل کیده; آن کس که دشمنی اش را اظهارکرده توطئه و مکرش کم است.» و خطرناک ترین دشمن دشمنی است که دشمنی اش را پنهان می کند همان که قرآن کریم نامش را نفاق گذارده است. امام علی(علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «شر الاعداء ابعدهم غورا و اخفاهم مکیده; بدترین دشمنان کسی است که عمیق تر بوده و بیش تر کیدش را مخفی می دارد. » در سخنی دیگر فرمود: «اکبر الاعداء اخفاهم مکیده; بزرگ ترین دشمنان کسانی اند که حیله خود را بیشتر پنهان می دارند. » این دشمنی خطرناک ترین دشمنی ها است، و بدترین ضربه به مکتب از ناحیه اینان بوده است. امام علی(علیه السلام) در این زمینه می فرماید: «انما اتاک بالحدیث اءربعه رجال لیس لهم خامس: رجل منافق مظهر للایمان متصنع بالاسلام لایتاثم و لا یتحرج یکذب علی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم متعمدا فلو علم الناس انه منافق کاذب لم یقبلوا منه و لم یصدقوا قوله و لکنهم قالوا صاحب رسول الله(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) رآه و سمع منه و لقف عنه فیاخذون بقوله; افرادی که نقل حدیث می کنند، چهار دسته اند و پنجمی نخواهد داشت: نخست منافقی که اظهار اسلام می کند، نقاب اسلام را به چهره زده نه ازگناه باکی دارد و نه از آن دوری می کند و عمدا به پیامبر(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم)دروغ می بندد. اگر مردم می دانستند که این شخص منافق و دروغ گواست از او قبول نمی کردند و تصدیقش نمی نمودند، اما چون ازواقعیت او آگاه نیستند می گویند وی صحابه رسول خدا است پیامبر(صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم) را دیده از او حدیث شنیده و مطالب را از او دریافت کرده است به همین دلیل به گفته اش ترتیب اثر می دهند.»
هشیاری در برابر دشمن
از نکاتی که امام علی(علیه السلام) در رابطه با دشمن بر آن تاکید داردآن است که باید پیوسته هشیاری در برابر دشمن را حفظ کرد وهرگز نباید دشمن را کوچک شمرد: حضرت فرمود: «لا تستصغرن عدوا وان ضعف; هرگز دشمن را کوچک مشمار، هرچند ضعیف باشد.» دانی که چه گفت زال با رستم گرد دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد نیز فرمود: «لا تامن عدوا و ان شکر; از دشمن در امان نباش،هرچند از شما سپاس گزاری می کند.» باید پیوسته دشمن را زیر نظرداشت که اگر لحظه ای غفلت صورت گیرد، چه بسا ضربه های آسیب ناپذیری از ناحیه دشمن وارد شود امام علی(علیه السلام) فرمود: «من نام عن عدوه، انبهته المکائد; کسی که از دشمن غفلت کند،حیله ها و کیدهای دشمن بیدارش خواهد ساخت.» حضرت در عهدنامه بعد از آن که مالک را سفارش به پذیرش صلح شرافت مندانه می کندمی فرماید: «و لکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه فان العدوربما قارب لیتغفل فخذ بالحزم و اتهم فی ذلک حسن الظن; زنهار، زنهار سخت از دشمنت پس از پذیرش صلح برحذر باش، چرا که دشمن گاهی نزدیک می شود که غافلگیر سازد.بنابراین دوراندیشی را به کار گیر و در این موارد خوش بینی رامتهم کن!» و حضرت از ویژگی های خویش را، همین هشیاری در برابردشمن می داند و می فرماید: «و الله لا اکون کالضبع تنام علی طول اللدم حتی یصل الیها طالبها و یختلها راصدها; به خدا سوگند من هم چون کفتار نیستم که با ضربات آرام و ملایم در برابر لانه اش به خواب رود تا صیاد به او رسد و دشمنی که در کمین او است غافلگیرش کند (من غافلگیر نمی شوم).» سخن مولا(علیه السلام) ضرب المثلی است پیرامون ساده لوحی و آن این است: کفتار حیوان ابلهی است وبه آسانی می توان آن را شکار کرد; به این ترتیب که صیاد آهسته با ته پای خود یا قطعه سنگ یا چوب دستی به در لانه کفتار می زندو او به خواب می رود سپس او را به راحتی صید می کند. حضرت(علیه السلام) دربرابر این پیشنهاد که از تعقیب طلحه و زبیر صرف نظر کند، سخن فوق را فرمود و به حق پیشنهاد فوق بسیار ساده لوحانه بود، چراکه نقشه این بود که آنها بصره و سپس کوفه را در اختیار خودبگیرند و معاویه با آنها بیعت کند و در شام از مردم نیز برای آنان بیعت بگیرد و به این ترتیب بخش های عمده جهان اسلام دراختیار جاه طلبان پیمان شکن قرار گیرد و تنها مدینه در دست علی(علیه السلام) بماند. امام علی(علیه السلام) با آگاهی کامل از این توطئه به سرعت ابتکار عمل را در دست گرفت و نخستین توطئه و تلاش جدایی طلبان را در نطفه خاموش ساخت و به آسانی بصره و کوفه و تمام عراق را نجات داد. این سخن امام علی(علیه السلام) درس است به همه زمامداران و مسئولان کشورهای اسلامی که برای مقابله با خطرات دشمن گاه روزها، بلکه ساعت ها و لحظه ها سرنوشت ساز است نباید فرصت را به سادگی ازدست بدهند و تسلیم پیشنهادهای سست عافیت طلبان گردند. امام(علیه السلام)افرادی که این لحظات حساس را از دست می دهند به کفتار تشبیه کرده است. این تشبیه از چند جهت قابل توجه است: «کفتار» حضور دشمن را احساس می کند، ولی با زمزمه های او به خواب می رود; خوابی که منتهی به اسارت و مرگ او می شود. «کفتار» در خانه و لانه خود شکار می شود. «کفتار» حتی بدون کم ترین مقاومت در چنگال دشمن گرفتارمی گردد و به دام می افتد. کسانی که فرصت های زودگذر را با خوش باوری ها یا ضعف و سستی یاتردید و تامل از دست می دهند، هم چون کفتارند، به خواب می روندو در خانه و لانه خود به دام می افتند و مقاومتی نشان نمی دهند.این سخن بدان معنی نیست که بی مطالعه یا بدون مشورت و در نظرگرفتن تمام جوانب کار اقدام کنند، بلکه باید با مشاورانی شجاع و هوشیار مسائل را بررسی کرد و پیش از فوت وقت اقدام نمود.
مهدی طحانیان، نوجوان سیزده ساله ای بود که در عملیات بیت المقدس در نوزده اردیبهشت 1361 به اسارت دشمن بعثی درآمد. مهدی همان نوجوانی است که یک سال پس از اسارت، در برابر درخواست خانم خبرنگاری بی حجاب برای مصاحبه، خطاب به شرط مصاحبه را محجبه شدن آن خبرنگار قرار داد و او مجبور شد تا حجاب خود را رعایت کند و همرزمش علیرضا رحیمی شعر زیر را خواند:
خاطرات مهدی طحانیان که پس از دوران اسارت ادامه تحصیل داد و لیسانس علوم سیاسی گرفت ـ که اکنون از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی بازنشسته شده ـ از روزهای اولیه اسارت و توصیف او از خرمشهر چند روز پیش از آزادی شنیدنی است
پس از آنکه با آتش کاتیوشا که در چند قدمی آتشبار آن بودیم، مستفیض! شدیم، وقتی به یکدیگر نگاه کردیم از چهرههایمان تنها سفیدی چشمانمان معلوم بود و بقیه چهره از دود و خاک و باروت، سیاه شده بود. تازه این حکایت چهره بود و لباسها و موهایمان که قسمت هیچ کافر و مسلمانی نشود که اصلا دیدن نداشتند. گوشهایمان هم حکایت دیگری داشتند، چون کاتیوشا چهل گلوله خود را در حالی که دست و پا بسته در چند قدمی قبضه کاتیوشا بودیم، شلیک کرد. با هر شلیک کاتیوشا، مرگ خود را از خدا میخواستیم ولی لامصبها انگار تمامی نداشتند. اینها به خاطر این بود که به ما بفهمانند شوخی ندارند و حتی میتوانند ما را برای تنبیه و گوشمالی، از پشت جبهه و نزدیکی بصره، به جبهه برگردانند و با ما این کار را بکنند، ولی تصمیم خود را گرفته بویدم و من از خودم خبر داشتم که به هیچ وجه تسلیم خواستههایشان نمیشدم.
آن روز که دو، سه روز از اسارتم گذشته بود، پس از آن داستان آتشبار کاتیوشا، بلافاصله ما را که سه، چهار نفر بودیم، سوار جیپ کردند و حرکت دادند. کمکم به خرمشهر نزدیک میشدیم و از دور، تک تک ساختمانهایی که سرپا بودند دیده میشدند. در نخلستانهای میان راه، آنقدر نیرو بود که انسان، حیرت میکرد. در یک جایی متوقفمان کردند. نیروهای آن محل را ـ که حدود یک تیپ بودند ـ جمع کردند. کسی که فرماندهی همراهان ما را بر عهده داشت، بلندگو را گرفت و شروع کرد به سخنرانی که: این طفلی را که میبینید، شش ساله است و او را به زور از مهدکودک آوردهاند به جبهه. شما باید بدانید که نیروهای ایرانی همه به زور و اجبار به جبههها میآیند و هیچ انگیزهای برای جنگ ندارند. ایران که با کمبود نیرو روبهرو شده و همواره از شما شکست میخورد، مجبور است به مهدکودکها برود و اطفالی مانند این کودک شش ساله را از آنجا به جبهه بفرستد... .
او همچنان میگفت و نیروهای عراقی با تعجب به من نگاه میکردند. به من که به زعم او شش ساله بودم و از مهدکودک، به جبهه آورده بودند، این نمایشها برایم تکراری بود و در این دو، سه روز اسارت، چند بار با این نمایشها برخورد کرده بودم و میدانستم که چگونه او را «کنف» کنم.
فرمانده در برابر حیرت و بهت سربازان عراقی، به من گفت که خودم جریان به جبهه آوردنم را تعریف کنم. بلندگو را به من واگذار کرد، با توکل بر خدا شروع کردم به صحبت:
ـ من سیزده سالهام و با میل خود برای دفاع از وطن و انقلاب اسلامی به جبهه آمدهام و هیچ کس مرا به زور به جبهه نیاورده است، بلکه من با اصرار و گریه برای اعزام، با رزمندگان همراه شدهام... .
ناگهان نیروهای عراقی مات و مبهوت شدند و دهانهایشان از تعجب بازماند. گاهی به من و گاهی به بغلدستیهایشان نگاه میکردند و شگفتزده بودند.
فرمانده و نیروهای ویژهای که با ما بودند، عصبانی شدند و مترجم هم چپ چپ به من نگاه میکرد و یواش میگفت: مهدی! چه کردی؟ تو را میکشند.
مقاومت به روایت شهید محمد جهانآرا
امیدی به زنده ماندن نداشتیم. مرگ را میدیدیم. بچهها توسط بیسیم شهادتنامه خود را میگفتند و یک نفر پش بیسیم یادداشت میکرد. صحنه خیلی دردناکی بود. بچهها میخواستند شلیک کنند، گفتم: ما که رفتنی هستیم، حداقل بگذارید چند تا از آنها را بزنیم، بعد بمیریم. تانکها همه طرف را میزدند و پیش میآمدند. با رسیدن آنها به فاصله صد و پنجاه متری دستور آتش دادم. چهار آرپیجی داشتیم. با بلند شدن از گودال، اولین تانک را بچهها زدند. دومی در حال عقبنشینی بود که به دیوار یکی از منازل بندر برخورد کرد. جیپ فرماندهیِ پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقبنشینی تانک، بلند شدم و داد زدم: الله اکبر، الله اکبر ... حمله کنید؛ که دشمن پا به فرار گذاشته بود...
شهید محمد جهانآرا به روایت حضرت آیتالله خامنهای
من مایلم اینجا یادى از «محمد جهانآرا» شهید عزیز خرمشهر و شهدایى که در خرمشهر مظلوم آنطور مقاومت کردند بکنم. آنروزها بنده در اهواز از نزدیک شاهد قضایا بودم. خرمشهر در واقع هیچ نیروى مسلحى نداشت؛ نه که صدوبیست هزار نداشت بلکه ده هزار، پنج هزار هم نداشت. چند تانک تعمیرى از کار افتاده را مرحوم شهید «اقاربپرست» - که افسر ارتشى بسیار متعهدى بود - از خسروآباد به خرمشهر آورده بود، تعمیر کرد. (البته این مال بعد است. در قسمت اصلى خرمشهر که نیرویى نبود).
محمد جهانآرا و دیگر جوانان ما در مقابل نیروهاى مهاجم عراقى - یک لشکر مجهز زرهى عراقى با یک تیپ نیروى مخصوص و با نود قبضه توپ که شب و روز روى خرمشهر مىبارید - سى و پنج روز مقاومت کردند. همانطور که روى بغداد موشک مىزدند، خمپارهها و توپهاى سنگین در خرمشهر روى خانههاى مردم مرتب مىباریدند. با اینحال جوانان ما سى و پنج روز مقاومت کردند؛ اما بغداد سه روزه تسلیم شد! ملت ایران! به این جوانان و رزمندگانتان افتخار کنید. بعد هم که مىخواستند خرمشهر را تحویل بگیرند، دوباره سپاه و ارتش و بسیج با نیرویى بهمراتب کمتر از نیروى عراقى رفتند خرمشهر را محاصره کردند و حدود پانزده هزار اسیر در یکى دو روز از عراقیها گرفتند. جنگ تحمیلى هشت سالهى ما، داستان عبرتآموز عجیبى است. من نمىدانم چرا بعضیها در ارائهى مسائل افتخارآمیز دوران جنگ تحمیلى کوتاهى مىکنند.
بیانات در خطبههاى نماز جمعهى تهران 1382/1/22
قسمتی از وصیتنامه فرمانده شهید:
ای امام! تا لحظهای که خون در رگهای ما جوانان پاک اسلام وجود دارد، لحظهای نمیگذاریم که خط پیامبرگونه تو که به خط انبیاء و اولیاء وصل است به انحراف کشیده شود. ای امام! من به عنوان کسی که شاید کربلای حسینی را در کربلای خرمشهر دیدهام، سخنی با تو دارم که از اعماق جانم و از پرپر شدن جوانان خرمشهری برمیخیزد و آن، این است؛ ای امام! از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظهای که خرمشهر سقوط کرد، من یکماه بطور مداوم کربلا را میدیدم. هر روز که حملهی دشمن بر برادران سخت میشد و فریاد آنها بیسیم را از کار میانداخت و هیچ راه نجاتی نبود به اتاق میرفتم، گریه را آغاز میکردم و فریاد میزدم ای رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خواری را.